۱۳۹۱ مهر ۴, سه‌شنبه

نـخ تـفـکـــر


هر کس نسبت به اتفاقات پیرامون خودش یک درک خاص داره
نسبت به رابطش هم حس خاصی داره
اما همیشه موقع نظر دادن که میشه انگار آدمو عالم همه یه توو دلتن و میدونن حرفت چیه
هرکسی هم با توجه به خصوصیات خودش و اخلاق و منش خودش نظر میده و واسه همه ی ماها هم اتفاق افتاده
از اونجا که اعتقاد بر این دارم که هرکی خودش بهتر میدونه در چه وضعیتیه همیشه تلاش داشتم اینو القا کنم که
بیایید به جای نظر دادن راه تحلیل رو برای هم باز کنیم تا اینکه با طرح مسایل مشابه راه حل مشابه خودمونو بدیم
گاهی همنشینان ما میتونن بیشترین آسب فکری رو بهمون بزنن که شاید جبران کاری که بر اثرش انجام میدیم امکان پذیر نباشه
دوســـت هایی که ادعای شناختن ما رو میکنن ما رو هم گمراه میکنن و نخ تفکر رو ازمون میگیرن حتی اگر صمیمی ترین دوستمون باشه...
بیایید به جای پاک کردن صورت مساله،به سوالاتمون جواب بدیم
داشتن منطق،درک و شعـــور-سواد اجتماعی انسانها رو بالا میبره تا بتونن نسبت به هم منصف باشن...
به قول خودم جای آینه به درونمون رجوع کنیم،اونوقت هست که ظاهر انسان مایع مباهاتش نخواهد بود!

۱۳۹۱ مهر ۳, دوشنبه

زخم خاطره ها

گاهی بخشش آســـون تر از فرامـــوش کــردنه
کـــاش پادزهری برای ســـوزش قلب های آشفته و بی قرار وجـــود داشت...
تا به حال شده فریاد بزنید اما احساس کنید کسی صداتوونو نمیشنوه؟؟؟
شاید همه بشنون جـــز اونی که میخوایم بشنوه....
کاش کلامی وجـــود داشت تا در سنگ ترین قلب ها هم نفـــوذ کنه
تلنگری که شـــاید چـــیزیو که منتظرشیم بشنویم....

۱۳۹۱ مهر ۱, شنبه

از قاصدک تا عصیان


همممممــــ....
انـــگار توو یه ســـفر طولانی بودم...
دلم برای نوشتن تنگ شده بود
بـــاز اومدم تا برای دوســـتای با حوصلم بنویسم
نـــه....
اومدم برای خـــودم بنویســـم...
قلمو به دست دل بدمو بزارم فـــریاد بزنه.احساس کنه یکجا پیدا شده که تووش مستاجـــر نیست...
با قـــاصـــدک شروع کردم و با عـــصیان ادامه دادم....
با بنیامین آغـــاز شـــدم،با مـــیلاد شکــستم و با ...
هه...به هر حال هـــنوز زندم...
میزارم قلبم توو این دنیای مجــازی پرواز کنه تا میون ذهن های هرزه پژمرده تر نشه...